بردیابردیا، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 5 روز سن داره

ماجراهای پسرم

اولین مطلب در سال 94

سلام پسرم این اولین مطلبی است که امسال وقت کردم برات نو وبلاگت بنویسم مدتهاست که وقت نکردم برات بنویسم. دیگه پایان سال تحصیلیه و مرتب در حال امتحان گرفتن و تصحیح اوراقم ! و وقت نمی کنم به چیزهای دیگه برسم تو این مدت خیلی بزرگ و آقا شدی حالا دیگه راحت دستت رو میگیرم و با هم میریم پیاده روی و خرید . تا حالا نشده تو خیابون دستم رو ول کنی یا تو مغازه به چیزها دست بزنی ! البته روایت بابات متفاوته ! مثل اینکه حسابی ما رو شناختی ! با بابات که میری همش می خوای بری تو بغلش و از هر بهانه ای استفاده میکنی ! ولی با من که هستی می دونی که دیگه نمی تونم بغلت کنم اصلا اذیت نمی کنی و تو مغازه و بیرون آروم همراهم میای شبها که کنارم می خوابی و گرمای ب...
11 ارديبهشت 1394
1